اصول انقلابی در یادداشت برداری و نوشتن
اصل شماره 1: نوشتن نتیجه تفکر نیست. این واسطه ای است که تفکر در آن اتفاق می افتد
نوشتن وقتی شروع نمی شود که بنشینیم تا یک پاراگراف را پس از دیگری روی صفحه یا صفحه قرار دهیم. این کار بسیار بسیار زودتر آغاز می شود ، همانطور که ما در مورد مقالات یا کتابهایی که می خوانیم ، پادکست ها یا کتاب های صوتی که گوش می دهیم و گفتگوها و تجربیات جالب زندگی که داریم یادداشت می کنیم.
این یادداشت ها به عنوان یک محصول فرعی از خواندن که به هر حال انجام می دهیم ، ایجاد می شوند. حتی اگر هدف شما ایجاد نظریه ای کلان نیست ، شما به روشی برای سازماندهی افکار خود و پیگیری اطلاعاتی که مصرف می کنید نیاز دارید.
اگر می خواهید چیزی طولانی مدت یاد بگیرید و به خاطر بسپارید ، باید آن را یادداشت کنید. اگر می خواهید ایده ای را درک کنید ، باید آن را به کلمات خود ترجمه کنید. اگر به هر حال مجبوریم این نوشتار را انجام دهیم ، چرا از آن برای ایجاد منابع برای انتشارات آینده استفاده نمی کنیم؟
نوشتن نه تنها برای اعلام نظرات کاملاً شکل گرفته ، بلکه برای ایجاد عقایدی است که ارزش اشتراک گذاری را دارد.
نوشتن در بهبود تفکر فرد به خوبی کار می کند زیرا شما را مجبور می کند تا با سطحی عمیق تر با آنچه می خوانید درگیر شوید. صرف این که بیشتر بخوانید به طور خودکار به معنای داشتن ایده های بیشتر یا بهتر نیست. این Iike یادگیری شنا است - شما باید با انجام آن یاد بگیرید ، نه فقط با خواندن در مورد آن.
چالش نوشتن و همچنین یادگیری نه چندان یادگیری بلکه فهمیدن است ، زیرا قبلاً آنچه را می فهمید فرا گرفته اید. وقتی چیزی را به درستی درک می کنید ، در یک شبکه مشبک از ایده ها و معانی مرتبط قرار می گیرد که به راحتی به خاطر سپردن آن می پردازد.
به عنوان مثال ، شما می توانید این واقعیت را که قرمز عروق قرمز و رگها آبی هستند ، به خاطر بسپارید. اما فقط وقتی می فهمید که چرا - که شریان ها خون غنی از اکسیژن را از قلب به بقیه بدن می رسانند ، در حالی که رگ ها خون کم اکسیژن را به قلب منتقل می کنند - این واقعیت هیچ ارزشی ندارد. و همین که این ارتباط معنی دار را بین ایده ها برقرار کنیم ، فراموش کردن آن دشوار است.
مسئله این است که معنای چیزی همیشه واضح نیست. این مستلزم شرح و تفصیل است - ما باید ایده جدید را با اصطلاحات خود کپی ، ترجمه ، دوباره بنویسیم ، مقایسه کنیم ، مقایسه کنیم و توصیف کنیم. ما باید ایده را از چند منظر ببینیم و به س questionsالاتی از قبیل “این واقعیت با دیگران که قبلاً می شناسم مناسب است؟” پاسخ دهیم. و “چگونه می توان این پدیده را با آن نظریه توضیح داد؟” یا “این استدلال چگونه با آن بحث مقایسه می شود؟”
انجام این کارها در محدوده سر ما بسیار دشوار است. ما به یک رسانه خارجی احتیاج داریم که بتواند در آن این جزئیات را انجام دهد و نوشتن موثرترین و راحت ترین ابداعی است که تاکنون ابداع شده است.
اصل شماره 2: کار خود را طوری انجام دهید که انگار نوشتن تنها چیزی است که مهم است
اصل دوم اصل قبلی را حتی بیشتر گسترش می دهد: آیا شما طوری کار می کنید که انگار نوشتن تنها چیزی است که مهم است.
در دانشگاه و علم ، تقریباً تمام تحقیقات با هدف انتشار نهایی است که ارنس خاطرنشان می کند: “چیزی به عنوان دانش خصوصی در دانشگاه وجود ندارد. ایده ای که به صورت خصوصی حفظ می شود به خوبی ایده ای است که شما هرگز نداشته اید. ”
هدف از تحقیق تولید دانش عمومی است که می تواند مورد موشکافی و آزمایش قرار گیرد. برای وقوع آن ، باید آن را نوشت. و همین که شد ، منظور نویسنده مهم نیست - فقط کلمات واقعی نوشته شده در صفحه مهم هستند.
این اصل ما را ملزم می کند تعریف خود از “انتشار” را فراتر از مفهوم محدود معمول آن گسترش دهیم. تعداد کمی از افراد می توانند کارهای خود را در یک ژورنال دانشگاهی یا حتی در یک وبلاگ منتشر کنند. اما همه آنچه را که ما یادداشت می کنیم و با شخص دیگری به اشتراک می گذاریم مهم است: یادداشت هایی که با دوست خود به اشتراک می گذاریم ، مشق شب که به استادی ارسال می کنیم ، ایمیل هایی که برای همکاران می نویسیم و سخنرانی هایی که به مشتری ارائه می دهیم همه دانش عمومی است.
این هنوز هم ممکن است یک اصل رادیکال به نظر برسد. آیا باید حتی ایده هایی را که فقط با آنها روبرو شده ایم ، یا نظرات نیمه شکل گرفته یا نظریه های وحشی که نمی توانیم آنها را اثبات کنیم ، تبلیغ کنیم؟ آیا واقعاً ما حتی به افراد بیشتری نیاز داریم که نظرات و نظریه های نیمه کاره را بصورت آنلاین پخش کنند؟
اما قسمت مهم این اصل است: طوری کار کنید که انگار نوشتن تنها چیزی است که مهم است. داشتن یک هدف مشخص و ملموس هنگام مصرف اطلاعات ، نحوه تعامل با آنها را کاملاً تغییر می دهد. شما بیشتر متمرکز ، کنجکاو ، دقیق تر و خواستار خواهید بود. وقت خود را برای نوشتن تمام جزئیات ، و تلاش برای ثبت یک ثبت کامل از همه آنچه گفته شد ، از دست نخواهید داد. درعوض ، سعی خواهید کرد که اصول را تا حد ممکن کارآمد فرا بگیرید تا بتوانید به جایی برسید که سوالات باز مطرح شود ، زیرا این تنها س questionsالاتی است که ارزش نوشتن دارد.
اصل شماره 3: هیچ کس هرگز از صفر شروع نمی کند
یکی از آسیب زننده ترین افسانه ها در مورد خلاقیت این است که از هیچ شروع نمی شود. صفحه خالی ، بوم سفید ، کف رقص خالی: به نظر می رسد عاشقانه ترین و جهانی ترین نقوش هنری ما نشان می دهد که “شروع از ابتدا” جوهره خلاقیت است.
این باور با چگونگی آموزش نوشتن تقویت می شود: به ما گفته می شود که “یک موضوع را به عنوان اولین قدم ضروری انتخاب کنید ، سپس تحقیق کنید ، بحث کنید و تحلیل کنید ، و در نهایت به یک نتیجه برسیم.
اما چگونه می توانید قبل از مطالعه در مورد یک موضوع جالب تصمیم بگیرید؟ قبل از اینکه بدانید چگونه یک سوال خوب را تنظیم کنید ، باید خود را درگیر تحقیق کنید. و تصمیم برای خواندن درباره یک موضوع در مقابل موضوع دیگر نیز به سختی به نظر نمی رسد. این معمولاً از یک علاقه یا تفاهم موجود ناشی می شود. حقیقت این است که هر تلاش فکری با یک تصور قبلی آغاز می شود.
این تنش در قلب روند خلاقیت است: شما باید قبل از انتخاب آنچه در مورد آن می نویسید ، تحقیق کنید. در حالت ایده آل ، شما باید تحقیق را از مدت ها قبل شروع کنید ، بنابراین هفته ها و ماه ها و حتی سالها مواد غنی دارید که به محض تصمیم گیری در مورد یک موضوع ، می توانید با آنها کار کنید. به همین دلیل یک سیستم خارجی برای ثبت تحقیقات شما بسیار حیاتی است. این فقط روند نوشتن شما را تقویت نمی کند. این امکان را فراهم می کند
و همه این پیش تحقیق شامل نوشتن نیز می شود. با خواندن ، یک مجموعه فزاینده از افکار بیرونی ایجاد می کنیم. وقتی زمان تولید فرا می رسد ، ما از یک نقشه کورکورانه اختراع شده از مغزهای غیر قابل اعتماد پیروی نمی کنیم. ما در یادداشت های خود نگاه می کنیم و علایق ، کنجکاوی و شهود خود را دنبال می کنیم ، که با کار واقعی خواندن ، تفکر ، بحث و یادداشت برداری به آنها اطلاع می یابد. دیگر هرگز مجبور نیستیم با صفحه خالی و تقاضای غیرممکن “فکر کردن درباره چیزی برای نوشتن” روبرو شویم.
هیچ کس واقعاً از ابتدا شروع نمی کند. هر چیزی که آنها به دست می آورند باید ناشی از تجربه قبلی ، تحقیق یا درک دیگر باشد. اما از آنجا که آنها طبق این واقعیت عمل نکرده اند ، نمی توانند عقاید را از ریشه های خود دنبال کنند. آنها نه منابع حمایتی و نه منابع دقیق دارند. از آنجا که آنها از ابتدا یادداشت برداری نکرده اند ، یا باید با چیز کاملاً جدیدی شروع کنند (که خطرناک است) یا قدم های خود را دوباره بکشند (که خسته کننده است).
جای تعجب نیست که تقریباً هر راهنمای نوشتن با “طوفان مغزی” آغاز می شود. اگر یادداشت ندارید ، گزینه دیگری ندارید. اما این کمی شبیه این است که یک مشاور مالی به یک پیرمرد 65 ساله می گوید پس انداز برای بازنشستگی را شروع کند - خیلی کم ، خیلی دیر.
یادداشت برداری به شما امکان می دهد از مسیر سنتی و خطی نوشتن خلاص شوید. به شما این امکان را می دهد تا اطلاعات را به طور سیستماتیک از منابع خطی استخراج کنید ، آنها را با هم مخلوط کرده و تکان دهید تا الگوهای جدید ظاهر شوند و سپس آنها را به متن های خطی تبدیل کنید تا دیگران مصرف کنند.
شما می دانید که موفق شده اید این تغییر را انجام دهید وقتی که مشکل کافی برای نوشتن در مورد شما جایگزین نشود ، مشکل بیش از حد برای نوشتن در مورد آن است. وقتی سرانجام به این نتیجه رسیدید که در مورد چه چیزی بنویسید ، قبلاً در هر مرحله از این تصمیم بارها و بارها تصمیم گرفته اید.
اصل شماره 4: ابزارها و تکنیک های ما فقط به اندازه گردش کار ارزشمند هستند
فقط به این دلیل که نوشتن یک فرآیند خطی نیست ، به این معنی نیست که باید به طور ناخواسته به دنبال آن برویم. ما به یک گردش کار نیاز داریم - فرایندی که برای جمع آوری ، سازماندهی و اشتراک ایده ها قابل تکرار است.
نوشتن اغلب به عنوان مجموعه ای از “نکات و ترفندها” آموزش داده می شود - ایده های طوفان فکری ، طرح کلی ، استفاده از یک ساختار سه پاراگرافی ، تکرار نکات اصلی ، استفاده از مثالهای زنده ، تنظیم زمان سنج. هرکدام به صورت جداگانه ممکن است منطقی باشد ، اما بدون دیدگاه جامع از چگونگی قرار گرفتن آنها در کنار هم ، آنها کار بیشتری نسبت به صرفه جویی خود اضافه می کنند. هر تکنیک اضافی پروژه خود می شود بدون اینکه کل کار را خیلی جلوتر برد. طولی نکشید که کل مشکلات فنی در زیر وزن خود از هم می پاشد.
فقط وقتی تمام کارها به بخشی از یک فرایند یکپارچه تبدیل می شوند که بیشتر از مجموع اجزای آن می شوند. حتی اگر از بهترین تکنیک ها استفاده شود ، تفاوتی ایجاد نمی کند. به همین دلیل است که slip-box هنوز تکنیک دیگری نیست. این سیستمی است که در آن تمام تکنیک ها با هم مرتبط هستند.
سیستم های خوب گزینه ها و ویژگی ها را اضافه نمی کنند. آنها پیچیدگی و حواس پرتی را از کار اصلی ، یعنی فکر کردن ، دور می کنند. مغز بدون حواس پرتی و یک مجموعه قابل اعتماد از یادداشت ها تقریباً تمام آنچه که ما نیاز داریم است. همه چیزهای دیگر فقط بی نظمی است.